اهل دانشگاهم

تصور کنید اگر خدا بیامرز سهراب الان زنده بود و مجبور به تحصیل توی دانشگاههای این مملکت میشد چیزی غیر از این میگفت


اهل دانشگاهم

رشته ام حرفه ای ست

جیب خالی دارم ، خورده پولی ،سرسوزن عقلی

دوستانی دارم بهتر از عزرائیل

درسهایی بدتر از تلخی زهر

اهل دانشگاهم اما

شهر من اهواز نیست

من در این شهر عجیب گم شده ام

من با هزار زحمت و بدبختی

خوابگاهی را اجاره کرده ام

من در این خوابگاه به چهار راه نزدیکم

من در این خوابگاه صدای نفس گربه را میشنوم

و صدای سرفه موش را از پشت اطاق

عطسه سوسک را از رخنه در

و نوای غم انگیزجیرجیرک را

چیز ها دیدم من در این دانشگاه

دانشجویی دیدم که خر خوانی میکرد

دختری را دیدم که تصفیه فاضلاب را میفهمید

در دانشکده بهداشت پسری دیدم خوش تیپ !

استادی را دیدم که هنگام خطاب به دانشجو میگفت : بابا

من به مشروط نشدن خوشنودم

و گرفتن نمره ای از استاد عزیز

من به یک نمره  ده و به پاس شدن درسم قناعت دارم

من نمیخندم اگر دانشجویی درسی را افتاده باشد

چه اهمیت دارد می گیرند نمره زیر ده

که در اینجا سطح علمی بالا نیست

مهم اینست که دانشکده زیبا باشد

دانشکده بهداشت چه کم از دانشگاه آکسفورد دارد

هر کجا هستم باشم ، دانشکده مال من است

آموزش ، سلف ، خوابگاه ، کلاس ! مال من است

شهریه رسم خوشایندی نیست

شهریه چیزی نیست که پی خواهش ما

از یاد حسابداری و آموزش دانشکده برود

شهریه پول زیادی ست که خرپول دارد

من نمیدانم که چرا میگویند

بهداشت شبانه مال خرپولهاست

و چرا در جیب هیچ دانشجویی پول نیست

و بدانیم اگر پول نبود دانشگاه چیزی کم داشت

و نپرسیم غذا چیست ؟

بخوریم غذای تازه سلف را

بد نگوییم به استاد اگر نمره نداد

و نترسیم از مشروطی

مشروطی پایان دانشجو نیست

کارما نیست شناسایی دانشکده بهداشت

کارماشاید اینست

که در فاصله بانک رفاه و دانشکده بهداشت شناور باشیم

از نشریه بسیج دانشجویی دانشکده بهداشت اهواز

بابا مردیم از دست این بلاگ اسکای با خرابی های مکررش
از این به بعد این وبلاگ در بلاگ اسپات و بزودی در پرشین بلاگ بطور همزمان قابل دیدن است


بریم اطاق فرمان






قدم اول

ادموند اسپنسر می گوید : "این ذهن ماست که ما را شاد یا ناشاد ، بدبخت یا سعادتمند و غنی یا فقیر می سازد." هرگز خود را دست کم نگیرید و از همه توان خود برای رسیدن به موفقیت استفاده کنید. به این سخن ژرف بیندیشید که : "زندگی کوتاه تر از آن است که بخواهد دست کم گرفته شود." مردم غالبا این حقیقت بزرگ را از یاد می برند که برای رسیدن باید اولین قدم را بردارند و سپس خود را برای برداشتن قدم های بعدی آماده کنند .

یک روانشناس سوئدی می گوید :
"موفقیت های بزرگ هنگامی نصیب ما می شوند که از شروع های کوچک راضی باشیم."
همواره باید به یاد داشته باشیم که :همه راه ها از نخستین گام آغاز می شود .و این گام اول است که دشوار است . و در واقع کسی که به پشت در رسیده است ، تقریبا نیمه سخت سفر را پشت سر گذاشته است.


مشکل اساسی این است که ما از حد آرزو کردن فراتر نمی رویم و اکثرا در برداشتن اولین گام دچار تردید هستیم بی آن که بدانیم چه فسونی در همین گام نخست نهفته است .مساله اینجاست که بیشتر مردم از برداشتن اولین گام پروا دارند و این بزرگترین خطای آنهاست


بریم اطاق فرمان