ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
ورود افراد زیر ۶۰ سال ممنوع
بابا بزرگ جون روزت مبارک
پست قبلی مخصوص همه پدرای گرامی بود ولی بخاطر احترامی که واسه پدر بزرگ های عزیز قائلم این پست رو سفارشی براشون میزارم هرچند که فکر نمیکنم هیچکدومشون مخاطب این وبلاگ باشن
و از اونجایی که این عزیزان حوصله خوندن مطالبن طولانی رو ندارن زگفتن کم میکنم و به خوندن اضافه.
((بوسه هایی که طعم ذرت داشت))
پدر از دورها سخن می گفت آن زمانیکه عشق حرمت داشت
آن زمانیکه آسمان ابری خیس باران و غرق نعمت داشت
آن زمانیکه عیدها تا صبح پدرش شاهنامه را می خواند
تا خود صبح عید از هر جا , هر دری پند و حرف و صحبت داشت
وقت تحویل سال دلهاشان , پیش هم بود وسبز می خندید
اشکهایی که گرم می بارید روی هر گونه ای لطافت داشت
خواندن یا محول الاحوال ... و دعایی برای خوبی سال
فال حافظ , گرفتن عیدی , بوسه هایی که طعم ذرت داشت
پدر از دورها سخن می گفت آن زمانی که آب جاری بود
هر کسی هر کجا و در هر شغل , شوق ایثار و قصد خدمت داشت
آن زمانی که دردها کم بود مهربانی علاج و مرهم بود
آدم از آدمییتش راضی , زندگانی خوب و راحت داشت
پدر از دورها سخن می گفت اشک در دیده آه به لب
آه و اشکی به یاد آن دوران , آن زمانی که عشق حرمت داشت
بخاطر پدر بزرگهای عزیز مجبور شدم دست به اقدامات زیر خاکی بزنم و با یه نبش قبر عمیق توی اینترنت هرچه موزیک عتیقه بود زیرو رو کردم تا چه قبول افتد و چه در نظر آید
ترانه رسوای زمونه با صدای الهه هدیه به بابا بزرگ های آروم و ناز
سلام ... احمد جان ... خسته نباشی ... واقعا وبلاگ قشنگی درست کردی ... لذت بردم ... خوشحال میشم به منم سر بزنی... موفق باشی ... زندگی در گذر است و خاطره ها ماندنی