سفرنامه چادگان


خوب امروز هم شال و کلاه کردیم و بار سفر بسته  سفری دیگه و سفر نامه ای دیگه
اگه نوبتی هم باشه نوبت جنوب اصفهان بود و چادگان
چادگان در مسیر جاده اصفهان به خوزستان قرار داره که تقریبا از وسط راه تیران به داران و ۷۰ کیلومتری اصفهان از جاده اصلی جدا شده و پس از طی حدود ۳۰ کیلومتر دیگه به چادگان میرسیم
چادگان منطقه ای خوش آب و هوا ست که بهمین خاطر و وجود سد و ساحل زاینده رود و چشم اندازهای زیبای اون به منطقه ای برای گذران تعطیلات مردم استان اصفهان تبدیل شده و تقریبا تمامی ادارات و نهادهای این استان با در اختیار گرفتن قسمت هایی از این مناطق و ساختن ویلا محل تفریح و استراحتی برای کارکنانشون تدارک دیدن
ما هم  مهمون ویلاهای سپاه شدیم و با گرفتن مجوز لازم و عبور از قسمت کنترل وارد محوطه ویلا ها شدیم
پس از اطراق طبق معمول اولین کاری که باید انجام میشد جمع کردن هیزم بود که با بسیج عمومی این کار بخوبی و سرعت انجام شد و پس از آماده کردن آتیش رفتیم سراغ کباب که همیشه یک پای پیک نیکه و در مورد اون هم دوباره نمینویسم به ۲ دلیل یکی اینکه تکراری میشه و دوم اینکه دهنتون آب میفته هر کی هم دوست داره دهنش آب بیفته سفرنامه قبلی رو بخونه



این نوجوون رعنا رو که میبینید آخر کار که دید دارم عکس میگیرم خودشو انداخت جلو که بگه همه زحمتا گردن اون بوده ولی فکر نمیکرد که من از طریق شبکه جهانی آبرو براش نمیزارم
ولی الحق هیزم خوبی جمع کرد



تا عکاس باشی که اینجانب باشم خواستم از سفره قبل از عملیات عکس بگیرم نیروهای عمل کننده به بخشهایی از اهداف خودشون دست پیدا کردن حتی حاج خانوم به نون عکاس هم رحم نکرد و همینطور که میبینید چه زخمی بر بدن داره



مائده خانوم هم با بشکن زدن و ایضا حرکات موزون مجلس رو گرم کرد


ترانه برقص با صدای ali x


 



 چشم انداز ساحل و اسکله قایقرانی از بالا و کنار ویلا



اینم یکی از ویلا ها


و اما رخش رستم که زحمت خیلی زیادی رو توی این سفرا تحمل میکنه که انشالله به موقع بتونم از خجالتش در بیام و یه سرویس اساسی مهمونش کنم



این قسمت هم واسه اونایی که اینترنت پر سرعت دارن( دارندگی از شما فراهم کردن برازندگی هم از من)
این شما و این هم گوگوش


 
نظرات 3 + ارسال نظر

سلام
خوبی مار کوپولو؟ امیدوارم همیشه ایام خوش باشی.ما که لذت بردیم هم دلمون آب افتاد هم چشمون!!!!!!!!!!!!!!
خوشی شما خوشی ماست.به این سفر ها ادامه بده.که ماهم فیض ببریم خیلی خیلی خوب توصیف کردی مثل همیشه حرف نداری به امید سفر نامه بعدی .بای.......

یهدا 1383,06,24 ساعت 15:33 http://yahda.persianblog.com

ریزد اگر نه بر تو نگاهم هیچ

باشد به عمق خاطره ام جایت

فریاد من به گوشت اگر ناید

از یاد من نرفته سخن هایت:



«ـ من گور خویش می کنم اندر خویش

چندان که یادت از دل برخیزد

یا اشک ها که ریخت به پایت، باز

خواهد به پای یار دگر ریزد!» . . .





در انتظار بازپسین روزم

وز قول رفته، روی نمی پیچم.

از حال غیر رنج نبردم سود

ز آینده نیز، آه که من هیچم.



بگذار ای امید عبث، یک بار

بر آستان مرگ نیاز آرم

باشد که آن گذشتة شیرین را

بار دگر به سوی تو باز آرم.
//جالب بود...شادباشی...

یهدا 1383,06,25 ساعت 12:31 http://yahda.persianblog.com

مرگ «نازلی»





«ـ نازلی! بهار خنده زد و ارغوان شکفت.

در خانه، زیر پنجره گل داد یاس پیر.

دست از گمان بدار!

با مرگ نحس پنجه میفکن!

بودن به از نبود شدن، خاصه در بهار . . .»



نازلی سخن نگفت؛

سرافراز

دندان خشم بر جگر خسته بست و رفت . . .






نازلی سخن نگفت؛

چو خورشید

از تیرگی برآمد و در خون نشست و رفت . . .



نازلی سخن نگفت

نازلی ستاره بود

یک دم درین ظلام درخشید و جست و رفت . . .



نازلی سخن نگفت

نازلی بنفشه بود

گل داد و

مژده داد: «زمستان شکست!»

و

رفت . . .
//شاملو//مرسی بهم سرزدی.....شادباشی....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد