ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
میکنم با نام یزدان این سخن را ابتدا
آن که پیدا نیست او را ابتدا و انتها
پس درود ما بود بر مصطفی ختم رسل
آن که دارد سروری و مهتری بر ما سوا
بعد از آن با نام حیدر کام خود خوشبو کنم
آن که باشد بعد احمد عالمی را پیشوا
از درون کعبه تا آمد علی اندر وجود
چشم عالم گشت روشن یکسر از نور خدا
عالم هستی بهوجد آمد چو شد ماه رجب
تا قدم بنهاد در عالم علی مرتضا
غیر عشق حق نبودی در سرت شوری دگر
غیر حق را نیست اندر ساحتت قدر و بها
رهنمایی مومنان را هم به گفتار و عمل
رهبری مر سالکان را سوی انوار هدا
پای در راه خطا ننهادهای چون غافلان
دست برخوان جهان هرگز نیالودی چو ما
گاه گشتی صفشکن در جنگ با اعدای دین
گاه بودی بتشکن بر دوش ختم انبیا
ظالمین را دشمن و مظلوم را یار آمدی
سرگرفتی از عدو و دست از هر بینوا
با لباس کهنه بنمودی به عالم سلطنت
از همه خوان جهان کردی به نانی اکتفا
تا نباشد مهر تو روشن نمیگردد دلی
محفلی بی نام تو هرگز نمیگیرد صفا
میزنم دم از ولایت تا که جان دارم به تن
میکنم خود را نثار مقدمت سر تا به پا
خلاصه شده شعری از : رضا تهرانی
خوب روز میلاد امام علی روز پدر هم هست که به همین مناسبت این روز رو به همه پدرا و پدر بزرگها و پدر ای خیلی خیلی بزرگ و همچنین دوستانی که به همین زودیها پدر میشن و یا قراره انشاالله هر وقت ازدواج کردن پدر بشن تبریک میگم
موزیک این قسمت یه ترانه از Paul Anka خواننده لبنانی اصل ولی ساکن و شهروند آمریکا ست بنام پدر (papa ) به زبان آمریکایی
ترجمه ای آزاد از این ترانه:
پدر هر روز مشغول کار بود،
میکوشید تا به هر زحمتی مخارج زندگی را تهیه کند،
می کوشید تا غذایی برای خوردن و کفشی برای پوشیدن آماده سازد.
پدر هر شب مرا به اطاقم میبرد، رختخوابم را مرتب میکرد و پس از آنکه دعایم را میخواندم، پیشانیم را می بوسید.
در تمام این سالها، سالهایی از اندوه و اشک هم بود که در تمام آنها ما در کنار هم استوار بودیم.
زمانه ناسازگار بود و پدر شکست ناپذیر، و در تمام این دوران مادر را در کنار خود داشت.
بزرگ شدن در کنار آنها آسان بود، زمان به سرعت میگذشت و سالها پرواز کنان دور میشدند.
آنها سالخورده شدند و من نیز و حالا میفهمیدم که مادر رنجور است - و از بیماری ناراحتی می کشد - و این واقعیتی بود که پدر در اعماق وجود خود آنرا میدانست و مادر هم همینطور.
زمانی که مادر رفت، پدر درهم شکست و گریست و تنها توانست بگوید : " چرا او؟ خدایا مرا ببر!"
پدر هر روز آنجا مینشست و در صندلی خود به خواب میرفت،
او هرگز به اتاق مشترکشان نرفت، زیرا او دیگر آنجا نبود.
دوست عزیزم سلام:
میلاد فرخنده حضرت علی (ع) سلام بر شما هم وطن عزیزم مبارک باد .
بسیار زیبا نوشته اید .من خیلی لذت بردم و طبق معمول مطالب شما را در رایانه ام ذخیره کردم تا امشب بنشینم مو به مو بخوانم و استفاده کنم.ازت خیلی خیلی ممنونم.
شما بی نظیر هستید . مشکل من را هم حل کردید . مرسی
آدینه خوبی در کنار خانواده محترمتان داشته باشید و عیدتان مبارک.
قربانت نازنین
سلام آقا احمد مثل همیشه زیبا نوشتی
دست علی به همرات