ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
شب قدر آمده...
تشنهام این رمضان، تشنهتر از هر رمضانی
شب قدر آمده تا قدر دل خویش بدانی
لیلةالقدر عزیزی است، بیا دل بتکانیم
سهم ما چیست از این روزه، همین خانهتکانی
ماه کنعان! ندهد سلطنت مصر، فریبت
تو چرا مثل پدر نیستی ای یوسف ثانی!
نیست تقصیر عصا، معجزهی موسویات نیست
کاش میشد که شعیبات بپذیرد به شبانی
بینشانان زمین، زندهبهگوران زمانیم
همه همسایه مرگیم همین است نشانی
علیرضا قزوه
در دشت نه چندان هموار زندگی ماهها را یکی پس از دیگری طی میکنه تا به دامنه کوه رفیع رمضان میرسه عزم کرده که فتحش کنه و تا حد ممکن به قله قدر برسه یا حداقل به نزدیکترین نقطه به قله چون راه قله بسیار صعب است و دشوار .
وسایل رو چک میکنه که همه چیز برای یه صعود خوب و موفق آماده باشه
خوب بزار ببینم طناب توکل که هست توشه عشق هم که هست ٬ نَفْس بند ایمنی هم واسه جلوگیری از سقوط به دره شیطان هم که هست ٬ لباس ایمان و خیمه اهل بیت هم .
اما چنین صعود دشواری بدون راهنما نه عاقلانه ست و نه ممکن اینو چکار کنه
خوب بهترین راهنما کسی باید باشه که خودش این راه رو رفته و صعود موفقی داشته چه کسی بهتر از مولا که بهترین صعود رو داشته و واسه اعضای گروهش هم در طول راه علامت و نشانه بسیار گذاشته
دوربین رو بر میداره و با حسرت به قله قدر نگاه میکنه پرچم مولا که با خونش رنگین شده بر بلندای قله در احتزازه با خودش فکر میکنه و با خدا حرف میزنه : خدایا یعنی میشه منم یه صعود موفق داشته باشم ؟ حداقل اینقدر نزدیک که بتونم صدای مولا رو بشنوم آخه گوشهای من خیلی ضعیفه و چشمهام هم .
من که ندای تو رو که در عرش طنین اندازه نمیشنوم تا چه رسد به صدای مولا ٬ عظمت تو رو نمیبینم تا چه رسد به پرچم مولا
یعنی میشه با این همه ضعف صعود کنم ؟ فکر میکنم اگه بخوام با کمک تو و مولا بتونم .
پس : توکلت علی الله و یا علی
مولای من ....
خلیفه نیستی
سلطان هم
فقط امام اول مظلومانی
و جای پنج سال
میشد که پنجاه سال حاکم باشی
میشد که شامات را
چون دندانی کند و پراکند
که سهم بچههای ابوسفیان باشد
و در امارت کوفه
کاری هم به «ابنملجم» و «قطام» داد.
میشد هر سال
به هند و پارس
به چین و ماچین دعوت شد
سلطان روم
به افتخار حضورت برپا کند
چیزی شبیه همین ضیافتهای شام
در تالارهای آینه و مرمر
و پشت درهای بسته
میشد حسین و حسن را با خود همراه کرد
یکی مشاور اعظم
یکی وزیر خزانهداری کل
میشد کاری کرد
که جعده هم مشاورت امور بانوان را عهدهدار باشد
یا کارهای که زهر نریزد
یا نه
حکومت ایران هم میشد که سهم حسن باشد
حکومت عراق، سهم حسین
حتی عقیل را میشد سه چهار سالی
با حقوق ارزی آن روز
به اندلس فرستاد
میشد محمد حنفیه
سفیر سازمان ملل باشد
مانند این پسرخالهها
که تا هنوز و تا همیشه سفیرند!
میشد کنار رود فرات
کاخی سبز ساخت
برای تابستانها
سری به بغداد زد
بر بالای کوه ابوقبیس
کاخی سپید داشت
چیزی شبیه کاخ سعدآباد
شبیه کاخ ملک فهد
کاخی بلندتر از خانه خدا
میشد که بعد خود
به فکر پادشاهی فرزندان بود
مثل همین ملک حسین و ملک حسن
مثل همین حیدر علیاف
و اف بر این دنیا...
میشد که امام علی بود و
با تمام جهان ارتباط داشت
مثل همین امام علی رحمانف
میشد با خانم رایس دست داد
میشد انبان خویش را پر کرد
از شیر مرغ و جان آدمیزاد
از وعده و وعید
و افطاری داد از بیتالمال
و جامههای اطلس و ابریشم پوشید
با میمون و سگ بازی کرد
رقاصههای روم را دعوت کرد
با چشمبندی و آتشبازی
شب را به صبح رساند
در برجهای دوبی سهمی داشت
در بازار بورس دستی...
نشست بالای تختی و
کلاهی از مروارید و زر بر سر گذاشت
یا دست کم
هر روز یک اسب پیشکش قبول کرد
یک شمشیر مرصع
که نام تو بر آن حک شده باشد
ـ این تحفهها از هند است
ـ آن جامهها از روم
ـ این فرشهای ابریشمین از ایران ...
جشنی بگیر
بگو که شاعران قصیده بخوانند
شب را زود بخواب
که کاترینا و سونامی در راه است
برای کندن چاه
به بردگان سیاه فرمان بده
به شرکتهای چند ملیتی
برای بردن نان فرصت نیست
این را به سازمان غله و نان بسپار!
این وقت شب
نشستهای و به من لبخند میزنی
میدانم
اینگونه شعرها خوب نیستند
اما مولای من!
آن کفشهای وصلهدار هم
مناسب پای حضرت حاکم نیست!
علیرضا قزوه
التماس دعا
استاد وبلاگتان واقعا زیبا بود..به کلبه درویشانه من هم سری بزنید.
سلام دوست من! اگه امکانش هست لینک گلایه ها رو تصحیح کنید. پیشاپیش ممنون
با آرزوی قبولی طاعات و عبادات شما در این شب های پر فضیلت قدر .
سلام . امیدوارم حالتان خوب باشد . مطالب زیبایتان را خواندم .
شعر هم زیبا بود .اولین بار است که اسم این شاعر را می شنوم . شعر جالب و متفاوتی بود.
اما خودمونیم شعر زنده یاد شهریاد علی ای همای رحمت بی نظیر است . قضیه اش این بود که شهریار در خواب این شعر به او الهام می شود و به قم سفر می کند و .......
خیلی زیباست .
راجع توکل : باید به خدا توکل کرد من همیشه بسم الله را می گویم .
التماس دعا دارم . برادرم همیشه شاد و سلامت باشی.
به خدای یکتا می سپارمتون . یا حق
راجع به لینک مخالفتی ندارم .هر جور مایلید .
ممنون که به وبلاگم آمدیدوکامنت بسیار ارزشمندی برایم نوشتید .خواندم و استفاده کردم
. شاد و موفق باشی
با سلام وبلاگ قبلی ما سربازان جمعه دچار فیلتر شد لطف کرده و لینک ما را به آدرس http://qorveh.mihanblog.com تغییر داده و نام آن را نیز به سنجاق تغییر دهید با تشکر
سلام!
... یا
من خیلی وقته اینجا نیومدم
...یا
اینجا کلا خیلی تغییر کرده!
هر طور که هست موفق باشی
صدر
سلام وبلاگ خوبی دارین
اگر مایل به تبادل لینک هستید لینک وبلاگ ما را درقسمت لینکستان باعنوان یادداشتهای یک دانشجو قراردهیدو بعد لینک خودتون را باهر عنوانی در وبلاگ ما در قسمت نظرات یکی از مطالب قرار دهید تا در اسرع وقت لینک شما رادروبلاگ خود قرار دهم لینک ما http://safayedez.mihanblog.com
با تشکر محمد
ایول اینجا چه قشنگ شده. واقعاً احسنت. به این همه همت. به فتو بلاگ قشنگت :)
راستی لینک RSS این وبلاگ رو بهم می دی؟ من با فایر فاکس اومدم اگرم تو صفحه بوده، لابد ندیدم.
با سلام..
نحوه افزایش آمار وبلاگ شما تا چندین برابر...
و تبلیغ لینک شما در بیش از چند هزار وبلاگ و پر محتوا کردن سایت شما در موتورهای جستجو.......
و یه حرکت استثنایی واسه وبلاگ هایی که ......
www.linkbox20.mihanblog.com
منتظر حضور سبزتم.
با بهترین آرزوها....... پیروز باشید
سلام .
عید سعید فطر بر شما و خانواده محترمتان مبارک باد.