یاهو و یاهو مسنجر



من مدتی بود که تصمیم داشتم دو تا وبلاگ دیگه راه بندازم یکی در مورد نرم افزارها و دومی در مورد جاوا ولی بخاطر مشغله زیاد به همین وبلاگ هم نمیرسیدم ولی نسخه جدید Yahoo! Messenger Beta 6 باعث شد که حداقل وبلاگ یاهو رو افتتاح کنم تا بعد هم خدا کریمه .

این نسخه از یاهو مسنجر واقعا کولاک کرده وبقول معروف آخر مسنجره ، خیلی از مشکلاتی که با نسخه های قبلی داشتم توی این نسخه رفع شده و امکانات خوبی به اون اضافه شده ، از نظر گرافیکی هم خیلی جذاب شده و.......

ادامه مطلب رو در وبلاگ یاهو که بمنظور معرفی و توضیح در مورد نرم افزارها راه اندازی شده مطالعه کنید

برنامه نصب آفلاین رو هم از اینجا میتونید دانلود کنید

حالا که صحبت از نرم افزار شد بد نیست در مورد ویروس جدید (isass)که امروز اعلام موجودیت کرده هم بگم که اعلام شده که هنوز هیچ اطلاعی در مورد این ویروس وجود نداره ولی من چند بار روی خط به این ویروس مبتلا شدم که آنتی ویروس SOLO براحتی از پس این ویروس بر اومد .

این ویروس مثل BLASTER در مدت 60 ثانیه کامپیوتر شما رو خاموش میکنه که اگر شما آنتی ویروس ذکر شده رو داشته باشید با یه ریستارت مشکل حل میشه .

این آنتی ویروس رو از اینجا میتونید دانلود کنید
 و با شماره سریال
SOL09-56432-2kntxp-8012 اونو رجیستر کنید .

بعد از رجیستر هر وقت که شما کانکت کنید بطور اتوماتیک آپدیت میشه  





بریم اطاق فرمان




عشق بورزید تا به شما عشق بورزند


روزی روزگاری پسرک فقیری زندگی می کرد که برای گذران زندگی و تامین مخارج تحصیلش دستفروشی می کرد.از این خانه به آن خانه می رفت تا شاید بتواند پولی بدست آورد.روزی متوجه شد که تنها یک سکه 10 سنتی برایش باقیمانده است و این درحالی بود که شدیداً احساس گرسنگی می کرد.تصمیم گرفت از خانه ای مقداری غذا تقاضا کند. بطور اتفاقی درب خانه ای را زد.دختر جوان و زیبائی در را باز کرد.پسرک با دیدن چهره زیبای دختر دستپاچه شد و بجای غذا ، فقط یک لیوان آب درخواست کرد.

      دختر که متوجه گرسنگی شدید پسرک شده بود بجای آب برایش یک لیوان بزرگ شیر آورد.پسر با تمانینه و آهستگی شیر را سر کشید و گفت : «چقدر باید به شما بپردازم؟ » .دختر پاسخ داد: « چیزی نباید بپردازی.مادر به ما آموخته که نیکی ما به ازائی ندارد.» پسرک گفت: « پس من از صمیم قلب از شما سپاسگذاری می کنم»

      سالها بعد دختر جوان به شدت بیمار شد.پزشکان محلی از درمان بیماری او اظهار عجز نمودند و او را برای ادامه معالجات به شهر فرستادند تا در بیمارستانی مجهز ، متخصصین نسبت به درمان او اقدام کنند.

      دکتر هوارد کلی ، جهت بررسی وضعیت بیمار و ارائه مشاوره فراخوانده شد.هنگامیکه متوجه شد بیمارش از چه شهری به آنجا آمده برق عجیبی در چشمانش درخشید.بلافاصله بلند شد و بسرعت بطرف اطاق بیمار حرکت کرد.لباس پزشکی اش را بر تن کرد و برای دیدن مریضش وارد اطاق شد.در اولین نگاه اورا شناخت.

      سپس به اطاق مشاوره باز گشت تا هر چه زود تر برای نجات جان بیمارش اقدام کند.از آن روز به بعد زن را مورد توجهات خاص خود قرار داد و سر انجام پس از یک تلاش طولانی علیه بیماری ، پیروزی ازآن دکتر کلی گردید.

      آخرین روز بستری شدن زن در بیمارستان بود.به درخواست دکتر هزینه درمان زن جهت تائید نزد او برده شد.گوشه صورتحساب چیزی نوشت.آنرا درون پاکتی گذاشت و برای زن ارسال نمود.

      زن از باز کردن پاکت و دیدن مبلغ صورتحساب واهمه داشت.مطمئن بود که باید تمام عمر را بدهکار باشد.سرانجام تصمیم گرفت و پاکت را باز کرد.چیزی توجه اش را جلب کرد.چند کلمه ای روی قبض نوشته شده بود.آهسته انرا خواند:

      «بهای این صورتحساب قبلاً با یک لیوان شیر پرداخت شده است»




بنی آدم اعضای یکدیگرند            سر گوشت و کوفته بهم می پرند



بریم اطاق فرمان