اگر عاشقی بسم الله


اگر عشق بخواندت پیرو باش.
هرچند که راهش دشوار است و پرنشیب .
و اگر بال گشایدت بر او رام شو ؛
هرچند تیغی که بر پرهایش نهفته است ، بر تو زخم تواند زد.
و اگر با تو سخن گوید باورش بدار ؛
هرچند که آوایش رویاهایت را تواند شکست ،
همچنان سرد باد شمال که گلستان را می پژمرد .
زیرا که عشق هم تو را عزت دهد و هم خوار می دارد .
و در همان دم که تو را می بالاند ، شاخه هایت را نیز هرس می کند .
حتی در لحظه هایی که بر بلندای تو می خیزد؛
لطیف ترین شاخه هایت را نیز که در زیر آفتاب می لرزند ؛ می نوازد
هم می تواند به ریشه هایت بخزد و چنگالشان را از زمین سست کند .
عشق تو را چون یک دسته گندم در آغوش می کشد ؛
و می کوبدت تا پوسته ات را جدا کند ؛
و می پالایدت تا سبویت را دور کند ؛
و می سایدت تا سفیدت کند .
و سپس تو را به آتش مقدس خویش می سپارد ؛
تا از تو سپند نانی شود برای میهمانی مقدس خداوند .
عشق همه اینها را بر تو روا می دارد تا تو به راز دل خویش آگاه شوی !
و این آگاهی ؛ خود پاره ای از هسته زندگیت خواهد شد .
و اگر تو در بیمناکی خویش ، فقط خواهان راحتی عشق و شادی مهر باشی ؛
آنگاه بهتر است که تو برهنگی خویش را بپوشانی ؛
و از میدان خرمن کوبی عشق بیرون روی ...
بروی ! بروی به جهانی بی فصل ؛ تا بتوانی بخندی; !
ولی نه با خنده های خود . و بگریی !
ولی نه با همه اشکهای خود ...

و اگر تو را در عاشقی ، خواهشهایی نیز هست ؛
آنگاه چنین بخواه ؛
آب شو و به راه بیفت ؛ چون جویباری که در شب ترانه می خواند .
و بدان که مهر بسیرا درد به همراه است .

زخم عشق را به جان خریدار باش .
خونت را با گشاده رویی و شادمانی بریز.
بامدادان چنان بیدار شو ؛ گویی که قلبت بال درآورده است .
و سپاس گوی باش روز دیگری را برای مهرورزی ...





این چند روز ما در غم از دست دادن عزیزی داغدار هستیم که نمیشه گفت از این دنیا رفته چون اصلا مال این دنیا نبود , فرشته ای بود که چند روزی مهمان این دنیا بود خانومی بسیار مومن و خیر و فداکار که اگه بگویم خدایش بیامرزد حرف درستی نزدم چون میبینم که در مقابل آبرو و عزتی که او نزد خدا داره باید دست تمنا بسوی روح با عظمت او و امثال او دراز کنیم که برای ما بندگان غرق درگناه و معصیت دعا کنند تا شاید خدا از ما هم راضی بشه و قابل بدونه که ما رو هم در جوار بندگان صالح خودش جا بده
رحم الله مِن یقراء فاتحه مع الصلوات
این دومین باره که توی زندگیم از شنیدن خبر فوت کسی اینقدر متاثر میشم و تکون میخورم البته متاثر نه برای اون مرحوم بلکه برای خودم
یه احساس بخصوصی به من دست میده که اگه بخوام براتون توضیح بدم باید بگم مثل این میمونه که شما توی یه مدرسه سالهاست که دارین درس میخونین و هنوز گرفتارین ولی میبیند که یکی میاد هر سال دو سه کلاس رو با موفقیت طی میکنه و خیلی سریع با معدل عالی فارق التحصیل میشه و میره چقدر احساس عقب موندگی و تنبلی میکنید و حسرت میخورید که چرا شما نباید مثل او موفق و محبوب خالق یکتا باشید
فقط خود خدا میدونه که چقدر به خودم لعنت فرستادم و سرکوفت زدم که چرا باید یکی که نصف تو توی این دنیا بوده باید اینقدر موفق باشه ولی تو ................
بار اول هم زمان جنگ بود که باز یکی از نزدیکان که من دوست دارم بگم برادرم رو از دست دادم ولی میبینم من لیاقت برادری اونو ندارم
شهادت او هم خیلی منو تکون داد که هم در زمان حیاتش معلم من بود و با شهادتش به من غافل تلنگری زد و درس داد با اینکه از لحاظ سن کوچکتر از من بود
خدا همه ما را از خواب غفلت بیدار کنه که اینقدر فرصت سوزی نکنیم انشاالله
 
رحم الله مِن یقراء فاتحه



خدایا هر چه زودتر از من راضی بشو و منو از در جا زدن توی دنیا نجات بده
برام دعا کنید که خدا دعامو هرچه زودتر قبول کنه


بریم اطاق فرمان




نظرات 2 + ارسال نظر

سلام دوست عزیز
وبلاگ خوبی دارین .................
اگه با تبادل لینک و لوگو موافقین به من نظر بدین

عاشق 1383,03,08 ساعت 11:56 http://sorry.blogsky.com

سلام
وبلاگت خیلی قشنگه
خوشحال میشم اگه تبادل لوگو کنیم
منتظر خبر هستم
همیشه موفق باشیه عاشق.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد